داستان زیبای ((پیام)) :
کافر در کليسا را باز کرد و وارد کليسا شد. قدمهايش را محکم و آهسته برميداشت. "راهبه مثل هميشه در سجده بود". وقتي بالاي سر راهبه رسيد به آرامي به شانهاش زد، و همانطور که دو زانو نشستن راهبه را تماشا ميکرد، روي صندلي سمت چپي که ارتفاعش کمي از صندلي سمت راستي بالاتر بود نشست ...
به ادامه مطلب بروید ...
ادامه مطلب
+ نوشته شده در 7 / 1 / 1392برچسب:
,
ساعت 1:48 توسط میثم
|